روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندانبان خود بودم
آن من دیوانه ی عاصی
در درونم های هو میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
در درونم راه می پیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی؟
در میان گریه مینالید
دوستش دارم نمیدانی؟
مینشستم خسته در بستر
خیره در چشمان رویاها
زورق اندیشه ام آرام
میگذشت از مرز دنیاها
روزها رفتند و من دیگر
خود نمیدانم کدامینم
آن من سرسخت مغرورم
یا من مغلوب دیرینم
بگذرم گر از سر پیمان
میکُشد این غم دگربارم
مینشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم
سلام دوستای خوبم.من همیشه شرمنده ی محبتای شما هستم.راستش اینبار حال و روز خوبی ندارم برای آپ کردن.دلم بدجوری گرفته.حال روحی و جسمیم فوق العاده خرابه.ممنونم که اینهمه بهم لطف دارین.منو ببخشین اگه اینبارم غمگین آپ میکنم.
میخوام یه کمی درد دل کنم تا سبک شم.بعد از چند روز تازه توانشو پیدا کردم.
آدم دیگه ای شدم.منظورم اینه که با اون آدم 2 -3 سال پیش کلی فرق کردم.روزگار حسابی با من و دلم سر ناسازگاری گذاشت.شاید این اعتراف برای بعضیا خوشحال کننده باشه چون مدتها پیش این روزگارو برام مجسم کرده بودن.
آره!من شکستم!به همین راحتی!یه روزی دل شکستم مغرورانه روز بعد عاشق شدم احمقانه و حالا شکستم بی بهانه.فقط چون عاشق بودم.این بهونه ی شکستنم بود.
اواسط آبان 84 بود.حس کردم دنیا برام یه جور دیگه شده.حس میکردم دلم مثل همیشه نمیتپه.بعضی وقتا که یه نفر خاصو میبینه تندتر میزنه.گفتم حتما از شرمه.شایدم نگاهای اون یه جوریه که این دل لعنتی اینطور به آب و آتیش میزنه...اما...زیاد طول نکشید که فهمیدم نه...عاشق شده بیچاره...دو سال تموم عاشقانه زندگی کردم.حالا معنی عشقو کم کم میفهمیدم.وقتی میدیدم دست و پام با دیدنش میلرزه،قلبم به تاپ تاپ میفته،زبونم بند میاد،اشک تو چشام حلقه میزنه،وقتی یه کمی دیر میکنه از نگرانی حال و روزمو نمی فهمم ، فهمیدم که سخت عاشقم.
عشقم دیده نشد.دو سال گذشت و حالا اواخر مهر 86 همه چیز برای همیشه تموم شد.
زندگیم رو به سراشیبی گرفت،ضربان قلبم کند شد،احساس و عاطفه تو قلبم جاشو گم کرد،دلتنگی دیوونم کرد،دلتنگی برای زندگیم، برای عشقم، برای ... .
حالا شب و روز جلوی چشام تاره.گفت فراموشم کن و من تنها برای به جا آوردن خواستش باید فراموش کنم.
راستی گفت غم نخور...هیچی نگفتم...قولم ندادم چون نمیتونستم.
شکستم بدجوری شکستم.این گردش تکراری روزگار حالمو به هم میزنه. روزی اونو شکستن و روزی من دیگری رو شکستم.حالا اون منو شکست...شاید به تقاص دل یه همجنس...
ولی هنوزم از خودم می پرسم دوسش داری یا نه؟ چه قدر عاشقش میمونی؟ چند ماه دیگه آیا واقعا همینقدر دوسش داری؟ و...
نمیدونم...واقعا نمیدونم...فقط اینو میدونم که حالا عاشقم. خیلی عاشق ولی فرداها رو نمیدونم.یعنی از همین فردا خبر ندارم و به جرات میگم نمیدونم بلایی که سر دلم اومد اجازه میده که تا چند روز دیگه که باز میبینمش به اجبار روزگار بازم دوسش دارم یا نه.امیدوارم عاشق بمونم.با همه ی عشقم باهاش خداحافظی کردم.با اشک بدرقش کردم تا بره عاشقی کنه.سخت ترین لحظات و حرف ها رو شنیدم و در عجبم که دووم آوردم.
حالا عذاب میکشم مثل دو سال سپری شده ولی با این تفاوت که اونوقت مطمئن بودم عاشقم و لااقل در خیالم اونو کنارم داشتم اما حالا...حتی در خیال اجازه ندارم...
تنها چیزی که الان ازش مطمئنم اینه که دوسش دارم.فعلا!حالا!همین حالا نه حتی دقیقه بعد...
یه دنیا غم دارم،اما نمیدونم تا کی میتونم بسوزم و بسازم...میخوام زندگی کنم و از این به بعد سعی کنم فراموشش کنم و شاد باشم.بشم مثل سابق فقط و فقط به یه دلیل: چون مامان امروز بهم گفت عزیزکم خواهش میکنم بشو همون دختر سابق.میخوام همیشه غرق شادی ببینمت.اشک تو چشام حلقه زد و بغض راه گلومو بست.مامان از غمم خبر نداره والا شاید بهم حق میداد.اما تنها به احترام مادر بودنش بهش قول دادم بشم دختر سابقش.شاد و بیخیال و سرخوش...
خدا خودش بهم کمک کنه...
دیگه توان نوشتن ندارم فقط میخوام بلند داد بزنمو بگم...
26/7/1386 همه چیز تموم شد...
خدایااااااااا مواظبش بااااااااش
سوال من از خدا:
خداااا! چرا عاشق شدم من؟
دیگه از دست این دل
یه شب آروم ندارم...
واااااای چرا تو این زمونه
شدم قربونی عشق
اسیر روزگارررم
روزا چشمای نازش
میشینه تو کتابم
شبا وقتی میخوابم
میبینمش تو خوابم
براش نامه نوشتم
قشنگ و عاشقونه
نوشتم با دو چشماش
منو کرده دیوونه
رو پله های سنگی
میشینم مات و بیدااار
چشام رو تور ابرا
سرم رو سنگ دیوااار
براش آواز میخونه
لبای سرد و بستم
میاد خورشید بازم من
هنوز اینجا نشستم
خداااا! چرا عاشق شدم من؟
چراااااااااااااااا؟؟؟؟؟
خدا میگه: خود کرده را تدبیر نییییست!!!
ای وای بر این دل ساده دلم!
شاد باشییییید...
سلام عزیزم
اینقدر از این شعر خوشم می آد که نگو... خیلی دوستش دارم
می شه خواهش کنم اسم وبلاگ من و بذرای زمزمه های سراب کوچولو؟
آخه از وقتی عوضش کردم دیگه دوست ندارم اسم قبلیه باشه
ممنون می شم ازت
شاد باشی
دالییییییی!
چیه؟!فکر کردی اگر خبر ندی من مثل تو بی معرفتم و نمیام؟!
چرا خانومی ما دلمون برات تنگ میشه!
امیدوارم همیشه شاد و سرحال باشی!
بوس بوس
سلام خواهر خوبم
تو رو خدا، قسم به کسی که دوستش داری ناراحتی رو بذار کنار
شما که الگوی ما هستی با اینکار ما رو بیشتر ناراحت می کنی
امیدوارم لبخند رولبات باشه
پیشم بیا
دیگر به چشمهای زمین هم
نمی توان اعتماد کرد
...
سلام
بروزم
آمدم
نرم و آهسته
تا غبار را از تنهاییت بزدایم
سلام
سلام یعنی تو تنها نیستی
دل آرام دار
دوست عزیز سلامی به گرمای آفتاب
دیگه سر نمی زنی به کوچکترها
موفق باشی
سلام دوست خوبم
وقت غروب، خورشید رفت .. گل آفتابگردان به دنبال خورشید می گشت .. ناگهان ستاره ای چشمک زد ...
امّا آفتابگردان سر به زیر انداخت
گلها هیچ وقت خیانت نمیکنند!!
×××
زیر نور ستاره ها منتظر طلوعت می مونم ... آپم
سلام خوبین
چه خبر
من اپ اپم
کوچولو داشتین ولی قشنگ بود
منتظر رد پاتون هستم بیاین ها
یا حق
سلام عزیزم
وایییییییییییی
خیلی شرمنده واقعا معذرت
اصلا ای کاش بهت خبر نمی دادم
وایییییییییییییی
ببخشید
سلام دوست گرامی
جواب سوالات را من اوردم.
ظاهر این پست اگر خوب نیست میبخشید.
سلام سالار خیلی عالی آپ کردی منم آپم اگه خواستی یه سر بیا اونورا خوشحال می شم ایشالله همیشه عاشق باشی
تا دیدار بعد در پناه اهورامزدا سالم و عاشق باشی
ای خانومه که تو عکس گریه میکنه دل منم اتیش میزنه باورکن.
راستی ببخشید سلام یادم رفت
سسسسسسسسلام
سلام رئوفه جان
سلام
زندگی چیزی نیست
که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی
آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رئوفه عزیزم
خواهش می کنم
لبخند بزن
خواهش می کنم
سلام رئوفه ی گلم
دلم برات تنگ شده بود
ببخشید دیر اومدم
من هم مثل تو و البته با صد هزارتا مشکل و دردسر که برام درست شده
چند وقته که اینترنت نیومدم
مطلبت رو خوندم گلکم
انگار داری حرفای دل منو میزنی
نمیدونم شاید
اما فکر میکنم با تمام وجود درکت میکنم
عزیزم اگه میتونم کمکت کنم یا هر چیزی بهم بگو
نمیخوام دخالت کنم ولی دوست ندارم تو هم مثل من غمگین باشی
من آپم
حتما بیا
انسانها بدانند فرصت باهم بودنشان چقدر محدود است محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود می شود.
سلام عزیزم.من آپم.مثل همیشه منتظر حضور قشنگت هستم.[
دوست عزیز لطف کردی سر زدی
چه خبر خوب و خوش هستید
امیدوارم خوب و خوش باشید
موفق باشید
سلام خانومی
خوبی؟ خوشی؟
فقط اومدم حالتو بپرسم همین!
سلام گلکم... خوبی؟ نبینم اینقدر دلشکسته باشی... آخرین پستت جا نداشت کامنت بذارم... چرا؟!
بهت گفتم که هرچی صلاحت باشه همون پیش میاد... دوست دارم بیشتر در این باره باهات حرف بزنم اما می ترسم فکر کنی من دارم نصیحتت می کنم.. واسه ی همین یه پیشنهاد خوب دارم... هروقت تنها شدی و وقت داشتی یه دقیقه از خودت جدا شو... تصور کن می تونی از اون بالا خودت رو و وضعیتت رو ببینی... به خودت نگاه کن و به مشکلاتت از اون بالا فکر کن.. تا وقتی این پایینی و غرق تو مشکلاتت هیچوقت نمی تونی راه حل مناسبی پیدا کنی اما همین که نفر سومی می شی که از بالا داره تماشا می کنه شاید بعضی از مشکلاتت هم به نظرت خنده دار بیان... روش فکر کن و امتحان کن.. امیدوارم دوران غم بگذره و شاد شاد ببینمت... می بوسمت... تا بعد... در ضمن من آنم... اگه هستی بیا بیشتر صحبت کنیم...
سلام عزیزم
می خوام باهات همکاری کنم و وبلاگو آپدیت کنم
امیدوارم همۀ درد و اندوه غم های تو بر باد بره و بخوره توی سرم و شادی هام بخوره پس کلت
یک لبخند بزن
سلام دوست عزیز
خوبید خوشحال شدم تشریف آورده بودید وبم
امیدوارم همیشه خوش و خرم باشید
در پناه ایزد یکتا
به امید دیدار
سلام عزیزم خیلی قاطی کردی اما......................... به وب منم یه سر بزن
چشمهایت را ببند من برایت لالای میگویم و برای لبانت همیشه دعا میکنم.........
سلام
سلام
شکر
شکر که خندیدی
خورشید لبخندت بی غروب
به خاطر دوستت؟
چه خوب
خوش به حال هردوتون به خاطر چنین دوستیی
امیدوارم به شادیت
گفتم
سلام
یعنی تو تنها نیستی
تنها نمی مانی
کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام و خسته نباشید مرسی لطف دارید خیلی ممنونم باور کنید سرم همیشه شلوغه وقت نمیکنم ببخشید تا سه ماه دیگه آپ میکنم و همیشه موفق و شاد باشید به امیددیدار {گل}
با عرض سلامی دوباره خدمت شما مدیر محترم وب سایت
لینک شما را در سایت اصلی بازار روز دات کام قرار دادیم
برای مشاهده ابتدا به سایت
WwW.BazareRoz.Com
رفته و در پایین صفحه اصلی قسمتی با نام لینک دوســتان ۲(پیوندها۲)
کلیک کنید
اونجا گذاشتم
و
یا از این لینک مستقیم داخل شوید
www.bazareroz.com/LINK.htm
مرسی عزیز سایت منو به دوستاتم معرفی کن روت حساب میکنم
موفق باشید
Bazar E RoZ . COm
سلام ...
دیگه تمومه ... شادی حرومه ...
وبلاگم بسته میشه ...
نشستن کنار غم دردی ازم دوا نکرد ...
یک دفعه چشمام وا شد و دیدم شدم سنگی و سرد
اگه تو هم مثل همه توی دلت غصه داری ...
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
سلام دوست گلم
وبلاگت محشره
خوشحال می شم بمنم سر بزنی
موفق باشی
به رسم ادب [گل]سلام[گل]
آخدا این روزا دل با گریه هم وا نمیشه
آدم ساده به این سادگی ژیدا نمیشه
بالاخره up کردم
کلبه تنهاییم به روزه و منتظر حضور گرمتون ...
موفق باشید و پایدار
سلام رئوفه عزیز
سلام
شکر
شکر که می خندی
لطف داری
خیلی زیاد
مهربون
کاش به خوبی نگاه تو باشم
کاش باشم
دوست سرشار از لطف من
دوستی نه مجالی اندک
که مسئولیتی شگرف و گرانبار است
کاش باشم
رئوفه عزیزم
خیلی خیلی مواظب خودت باش
مواظب لبخند زیبات که امیدوارم اینک بر لبانت باشد
به امید لبخندت
کاش باشم
درود بر تو ای دختر ایران زمین
می دونم خیلی سخته بعضی اوقات جولوی چشات خنده هاش اونموقست که می خوای نباشی
بیا پیشه من
درود بر تو ای ژروانهی زیبا و صبور ایران زمین
از لطفی که به من داری ممنونم و خوشحالم از اینکه از وبلاگ من خوشت اومده
زندگی و روزگار حتما باید بزنن تو گوشم تا یه چیزی رو یاد بگیرم
سخت چیز یادم میده ولی هیچ وقت یادم نمی ره
سلام
نمی خوای واسه نوشته ی جدیدت نظر بدم
باشه..هر جور تو بخوای
ولی به قول همون شاعر(سهراب.س)
زندگی ترشدن پی در پی
زندگی آبتنی کردن در حوضچه ی اکنون است
قدر لحظاتت رو بدون...طوری زندگی کن که در پایان نگویی زندگی نکردم
لبخند...زندگی...لبخند
سللم دوست عزیزم.ممنون که بهم سر زدیم.من هم با کمال میل لینکت کردم.باز هم منتظرتم.
سلام!
آپم بدو بیا!
قربانت یک آدم اینجوری!
دوباره سلام!
خوشحال میشم بیای پیشم!
راستی آروم اومدم(چشمک)
...
امضا: نقطه نویس ۱۷ ساله از تهران
چه مشکلی برای دوست عزیزم پیش اومده دیر آپ می کنی
خبری ازت نیست
نگران شدیم برات
سلام
سلام دوست گلم
نیامدی من آمدم
حال و احوال؟ خوبی؟
کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رئوفه عزیز
قانون زندگی
ریشه خوشبختی
در باز ناایستادن است
کودکان این را خوب می دانند
وگرنه هیچ کودکی راه رفتن را نمی آموزد
به امید لبخندت
دوستت دارم در یک روز بهاری زیر بارش باران در کنار رودی و منظره زیباتر از آن گل های یاس و سفید در بستر جنگل سبز و زندگی در کنار تو باشم و دستانم را دور گردنت حلقه کنم و سر در آغوشت نهانم تا قلبم آرام گیرد و تو با دستان پر مهر و محبت نوازشم کنی و آن لحظه با صدای بلند فریاد بزنم که دوستت دارم
سلام عزیزم خوشحال میشم به قلب پروانه ایم یه سری بزنی منتظرم زود باش بیا
به نظر من روزگار میدان جنگه !سراسر جنگیدن برای به دست آوردن !!!
باید بجنگی یا پیروز می شی یا شکست می خوری
اگه پیروز شدی باید اونها را سر در قلبت حک کنی تا همیشه از دیدنشون احساس غرور و شادی کنی
یا شکست می خوری که باید فراموش کنی ....
حتی اگه سخت ترین باشه !
سعی کن تا موفق بشی
.
.
.
دوست گلم خیلی وقته ازت خبری نیست
یه سر بهم نمی زنی؟
سلام دوست عزیز
مرسی از لطفت
لبخندت کو؟
یالا ...همین الان بخند
آفرین این چیزیه که خذا هم از بندش انتظار داره...
این قطعه...هدیه من به تو
خدایا
من آنچه خواهم که تو خواهی
و آن کنم که تو از من انتظار داری
زندگی
آیا این است چیزی که تو می خواهی
و چنین است، آنچه از من انتظار داری
پس بر من بپذیر که دگر
زنده بودن را به بهانه ی زندگی می خواهم
تقدیرم قرار ده آنچه را مصلحم است
نه آنچه را که حاجتم است
لبخند یادت نره
منتظر نگاهت میمونم
درود بر پرواز گری که حسرتی از پرواز در وجود پاکش نیست
یه حالی دادم به کلبه ام حال داشتی یه سری به ما بزن
سلام عزیزم
خوبی؟
ممنونم که باز قابلم دونستی
رئوفه جان چه کنم که با خواندن نوشته های تو احساس غریبی میکنم
من هم مثل تو پر از دردم
چرا گفتی این وسط استثنا بودم یعنی من خوب نبودم ولی بازم خدا به من غم عشق داده.
مطمئن باش عشق واقعی شایستگی میخواد که تو هم اون رو داشتی
عزیزم عشق همیشه و صال نیست
عشق یعنی از خود خالی شدن
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا خالی و پر کرد زدوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی زمن بر من و باقی همه اوست
تنهات نمیذارم . همیشه میتونی رو من حساب کنی ولی بیشتر روی خدا حساب کن چون من همیشه نیستم ولی خدا همیشه هست و مراقبته
پس به خاطر دل قشنگت شاد باش هر چقدر هم که سخت باشه
باور کن که خدا هوای عاشقا رو داره
خدا هوای گنج پنهان هستی یعنی عشق رو داره
باور کن که خدا بیشتر از ما به ما آگاه است
پس تا هستی عاشق باش و زیبا
به امید بهترین لحظات برای تو دوست خوبم
با سلام و درود فراوان بر شما دوست عزیز و گرامی و درود بر قلم توانمند و هنرمندتان ،در ضمن باستحضار شما میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی آموزنده با عنوان " ارزش نهادن به عشق و رمزهای ماندگاری آن .." بروز شده است ...خوشحال خواهم شد دیدن کنید و نظرات خود را مرقوم فرمائید ،مثل همیشه منتظر قدمهای سبز و حضور گرمتان هستم ...آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را در تمامی مراحل زندگی دارم .....ناگهان چقدر زود دیر می شود... خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری .....شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری ...لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن .....خاطرات بایگانی،زندگی های اداری ...آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین ........سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری .......با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته......خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری .....صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده ....خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری ....عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی ....پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری ......رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: ......شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری ...در پناه حق و خدا نگهدارتان .......
سلام عزیز
لطف داری
این همونیه که باید انجام بدی دنیای که جای موندن نیست که نباید برا ادم جهنم باشه که باید با همه غم و غصه ها کاری کرد که حرصشون که در میاد هیچ دیونه هم بشه آره عزیز
همیشه فکر خوب آغاز پیش امدهای خوبم هست پس همیشه افکار خوب را به ذهنت راه بده خوب
حالا بای
همیشه شاد و خورم باشین
درود بر نامی که نامش پرواز عشق است و عاشق
ممنونم که به من انقدر لطف داری اسم من امیر و اگه کمی دقت کنی وبلاگم هم آزاد امیر که اسم و فامیل من
دوست خوبم همیشه سبز باشی و سر بلند و عاشق
بازم بیا پیشم خوشحالم می کنی چون وبلاگم رو با حظورت عاشق می کنی
چند روزی بیش نیست که با شما آشنا شده بودم
اما همین آشنائی کم کم به جدائی و ناآشنائی تبدیل می شه
نمی دونم کجا هستی و به چه کاری مشغولی
اگه واقعا یه کار مهمتر از وبلاگ نویسی داری که خیلی خوب ولی اگه تارک دنیا شدی و داری غم و غصه می خوری که خیلی ناراحتم کردید
امیدوارم خنده روی لبت پایدار بمونه و از زندگی دنیا جز شادی و طراوت چیزی دیگه رو برای خودتون نخواهید
امیدوارم بازهم صدای گرمت از قلم توانمندت جاری بشه و ما دربه دران کوی دوست از همجواری با نغمه های شما بهره مند بشیم
مبارک باد روزی که به آغوش دوستان برگردید
سلام
خوشحالم می خندی
خدا رو شکر به خاطر داشتن دوستی مثل تو
ممنون از نظراتت
واسم خیلی انژری آوره...مرسی
اگه نخندیم نه تنها به اطرافیانمون بلکه به خودمونم مدیونیم
پس بخند...بخند...بخند
دل من مثل گنجیشکه تنهام نذاری ها...
لبخند روی لبات پایدار
کاش میشد دوشادوش هم
زیر باران قدم بزنیم
کاش میشد جلوی هزاران چشم
یکدیگر را در آغوش کشی
آپم وقت کردی بیا!!
زندگی، صحنه یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و رود
صحنه، پیوسته به جاست
خنک آن صحنه
که مردم بسپارند به یاد
متاسفانه نام نویسنده اش رو از یاد بردم
..........
من فقط میتونم بگم که :پرواز رو بخاطر بسپار عزیزم چونکه پرنده رفتنیست.
اگه فکر میکنی دیر نشده پس میتونی افکارت رو فرمت کنی یا لا اقل عوضشون کن
-ببخشید نخواستم مثله بزرگا نصیحت کنم
و اینگونه شد که از آن روز به بعد...
عشق کور شد و دیوانگی همواره همراه اوست.[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام
سلام رئوفه جان
امیدوارم امروز از دیروز بهتر باشی
و فردا همانگونه باشد که می خواهی
ممنون از لطفت
لطف نگاهت
نگاه شادی بخشت
شاد باشی